دید سوم

برداشتی آزاد از آنچه زیست می‌کنیم

سه شنبه ۰۹ بهمن ۰۳

پذیرش شکست، پلی به سوی پیروزی

 
«آن‌که شجاعت پذیرش شکست را ندارد، هرگز جسارت دستیابی به پیروزی را نخواهد داشت.»

نبرد کرکوک - بخشی از جنگ ایران و عثمانی
 
درسی از تاریخ:
در ژوئیه سال ۱۷۳۳ میلادی، نبردی سرنوشت‌ساز بین ایران به فرماندهی نادرشاه افشار و دولت عثمانی به فرماندهی توپال پاشا در سامرا رخ داد. این نبرد با شکست سنگین ایران به پایان رسید: سی هزار کشته و زخمی، سه هزار و پانصد اسیر، و عقب‌نشینی تا همدان. این اولین شکست بزرگ نادرشاه، فرمانده‌ای که همواره پیروز میدان‌ها بود، محسوب می‌شد.
 
نادرشاه با شجاعت و واقع‌بینی این شکست را پذیرفت و اشتباهاتش را تماماً به گردن گرفت. او به میرزا مهدی خان استرآبادی، منشی و مورخ خود، دستور داد نامه‌ای به ایالات و قبایل نوشته و درخواست اعزام نیرو کند. در این نامه، پس از اشاره به پیروزی‌های پیشین نادرشاه، در پایان نوشته شده بود: «اندک چشم زخمی به سپاه نادری رسیده است.»
 
وقتی نادر این نامه را خواند، خشمگین شد و فریاد زد:
«این دروغ‌ها و یاوه‌ها چیست که نوشته‌ای؟ ما شکست خورده‌ایم، دمار از روزگارمان درآمده و رو به فنا هستیم!»
 
صداقت نادرشاه، اثری شگرف بر فرماندهان، سربازان، و مردم گذاشت. حمایت‌ها شدت یافت و جسارت در میان سپاهیان افزایش پیدا کرد. نتیجه این صداقت، پیروزی درخشان در نبرد انتقامی کرکوک بود. سپاه عثمانی با تحمل بیست هزار کشته، از جمله توپال پاشا، فرمانده همیشه پیروزشان، ناچار به عقب‌نشینی و پذیرش شکست شد.
 
استراتژیست بریتانیایی به نام لیدل هارت می‌گوید:
برای بازیابی یک ارتش شکست‌خورده ابتدا باید شکست از سوی فرمانده پذیرفته شود. بازسازی و نوسازی لشکر بدون اعتراف به شکست‌، کار را سخت و گاه ناممکن می‌کند.
 
پیامی برای امروز:
پذیرش شکست، نه‌تنها نشان‌دهنده ضعف نیست، بلکه یکی از نشانه‌های بلوغ فکری و شجاعت است. در دنیای امروز نیز، مدیران، رهبران، و حتی افراد عادی باید یاد بگیرند که شکست‌ها را بپذیرند، از آن‌ها درس بگیرند، و مسیر موفقیت را هموار کنند. همان‌طور که نادرشاه با صداقت و جسارت، روحیه‌ای تازه در میان مردم و سپاهش دمید، ما نیز می‌توانیم با پذیرش حقیقت و جبران کاستی‌ها، راه را برای پیروزی‌های بزرگ‌تر باز کنیم.
 
منابع:
۱. پناهی سمنانی، محمداحمد. نادرشاه؛ بازتاب حماسه و فاجعه ملی. تهران: کتاب نمونه، ۱۳۶۸.
 
۲. استرآبادی، میرزا مهدی خان. جهانگشای نادری. نشر: تهران: کتابخانه طهوری، ۱۳۴۱.  میرزا مهدی خان استرآبادی منشی و مورخ نادر‌شاه افشار بود.

شب چله

یلدا، شبی که در گذشته به آن «شب چله» می‌گفتیم، ریشه در فرهنگ کهن ما دارد. شبی که در میان مردمان این سرزمین، نماد پایان چله‌ بزرگ زمستان بود. همان شبی که با گردهم آمدن خانواده‌ها، قصه‌گویی، حافظ‌خوانی و روشن کردن چراغ امید، گرمای زندگی را در سرمای زمستان زنده نگه می‌داشت. «شب چله» نشانی از همبستگی ما با طبیعت، تاریخ و یکدیگر بود؛ شبی که هنوز هم پیامش ماندگار است:
 
 نور و روشنی بر تاریکی چیره خواهد شد.
 
 
 
یلدا
 
نشان ملی ماست،
شب بیداری ماست،
شب خوشحالی ماست.
بیگانه از یلدا چه می‌داند؟
 
 
آن شب پیغام و تبریک،
آن شب طولانی و تاریک،
آن شب فرهنگ و تاریخ،
آن شب میلاد خورشید.
 
خورشید امید،
خورشید آگاهی،
خورشید آزادی،
خورشید پیروزی.
 
 
پیروزی بر شب‌پرستان،
 
آزادی از شر بداندیشان،
 
 
از شر آنان که:
از روشنایی در هراس‌اند،
از آگاهی و آزادی در هراس‌اند،
از همدلی و هم‌زبانی در هراس‌اند،
از ???? یلدا ???? این نام زیبا، در هراس‌اند.
 
 
بدانند:
 
یلدا پایان شب تار است،
یلدا پایان کار نابکاران است،
یلدا پایان کار شب‌پرستان است.
 
 
با دلی روشن در این یلدا:
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم،
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم،
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد،
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم.
 
 
یلدا آغاز روشنایی است؛
یلدا آغاز همدلی و هم‌زبانی است؛
یلدا شب جشن و سرور و شادمانی است؛
یلدا شب ساز و آواز و موسیقی است؛
یلدا شب شعر و شوق و رسم جاودانی است.

ما زنده‌ایم

ما نپژمرده‌ایم،
ما نیفسرده‌ایم،
ما نخشکیده‌ایم،

بیداریم، زنده‌ایم،
شادابیم، جوانه می‌زنیم،
می‌روئیم، رشد می‌کنیم،

هر چند شب است،
همه جا تیره و تار است،
فرصتی اندک برای شب پرستان است،
همت ما برای گذر از شب تیره، بلند است،

ما تسلیم نشده‌ایم،
ما ناامید نشده‌ایم،
ما سربلند ایستاده‌ایم،

در انتظار سحر،
در انتظار روز ظفر،
در انتظار لحظه‌های شاعرانه،
در انتظار جشن و سرور «عاشقانه».

 

زنده‌یاد استاد «حسین منزوی» می‌فرمایند:

نخفته‌ایم،
 که شب بگذرد
             سحر بزند
      که آفتاب چو ققنوس
                      بال و پر بزند

نخفته‌ایم،
      که تا صبح شاعرانه‌ی ما
      ز ره رسیده و همراه عشق
                              «در» بزند!